بسم الله الرحمن الرحیم. این وبلاگ ایجاد شد تا مطالب در دسترس عموم قرار بگیرد و إن شاء الله به پرسش های دوستان پاسخ خواهیم داد
به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ادبیات عرب و آدرس adabiatarab2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 50
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 202
بازدید ماه : 289
بازدید کل : 4571
تعداد مطالب : 109
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



آمار مطالب

کل مطالب : 109
کل نظرات : 1

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 50
باردید دیروز : 1
بازدید هفته : 202
بازدید ماه : 289
بازدید سال : 2995
بازدید کلی : 4571
پرکاربردترین کلمات ربطی

پرکاربردترین کلمات ربطی

۱. ما = به نحوی که؛ به طوری که؛ تا اینکه

۲. بما = که؛ به نحوی که؛ از جمله

۳. ممّا = به طوری که؛ به گونه ای که؛ تا بدانجا که

۴. کما = آن گونه که؛ همچون؛ همچنین

۵. فیما = در حالی که؛ این در حالی است که

۶. فیما لو = چنانچه

۷. بینما = در حالی که؛ این در حالی است که

۸. مثلما = آن گونه که ؛ همچون

۹. بما فیها = از جمله

۱۰. اذ = چرا که ؛ زیرا؛ به طوری که؛ زمانی که

۱۱. اذ ما = اگر

۱۲. اذا ما = چنانچه؛ در صورتی که

۱۳. ما اذا کان = که آیا؛ اینکه آیا؛ اینکه

۱۴. عمّا اذا کان = اینکه آیا 

۱۵. الّا اذا = جز اینکه؛ مگر اینکه

۱۶. الّا اَنّ؛ غیر انّ = جز اینکه؛ البته؛ اما 

۱۷. اللّهم الّا = مگر اینکه؛ جز آنکه 

۱۸. بما اَنّ = از آنجا که؛ با توجه به اینکه

۱۹. مع اَنّ = هر چند؛ با وجود اینکه

۲۰. علی الرّغم من انّ...؛ الا انّ = با وجود اینکه

۲۱. ذلک اَنّ = زیرا

۲۲. الی ذلک = از سویی؛ همچنین

۲۳. علی = علی رغم؛ با وجود؛ با تمام

۲۴. علی اَن = به شرط آنکه؛ تا شاید؛ بلکه

۲۵. و علی ذلک = بنابرین؛ با توجه به این

۲۶. و علیه = به هر حال؛ بنابرین

۲۷. بحیث = به طوری که؛ به گونه ای که

۲۸. من حیث = از لحاظ ؛ از جائیکه

۲۹. الی حیث = تا جایی که

۳۰. کونها = زیرا؛ به دلیل آنکه

۳۱. من شانه = در نوع خود

۳۲. هذا و ...= همچنین؛ از سویی

نکته: وقتی میخوان یک فرض بعید رو استثناء کنن از عباراتی مثل (اللهم الّا) یا (الّا اللهم ربی) و مثل اینا استفاده میکنن. معنی این میشه مگر در یک صورت و آن هم این است که خدااراده کند برای او.

تعداد بازدید از این مطلب: 101
برچسب‌ها: معنی , کلمات , ربطی , مهم , عربی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


حقیقت کلمه لاتَ

  در این باره سه قول وجود دارد  1⃣ : فعل ماضی ست. و همین کسانی که میگویند فعل ماضی ست نیز اختلاف دارند  1⃣ : یک عده قائل شده اند که از لاتَ یلیتُ است و به معنی نقص است ولی به لحاظ تناسبی که نقص با نفی دارد این فعل به معنی نفی نیز استعمال شده است. 2⃣: اصل لَیِسَ بوده است و یاء تبدیل به الف شده است بنابر قاعده اعلال ، سین نیز قلب به تاء شده است!  2⃣ :دو کلمه است : مرکب از لانافیه و تاء تانیث(قول جمهور)  3⃣ : مرکب از یک کلمه (لانافیه) و بعض کلمه ی دیگر است : لاتحین بوده است که تاء از حین جداشده است! و قائل اند که این تاء زائده است.   مغنی_الادیب

تعداد بازدید از این مطلب: 105
برچسب‌ها: لات , عربی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


عدل

عدل یعنی عدولِ کلمه از اصلِ خودش. 

عدل بر دو قسم است:1️عدل تحقیقی: مثل عدول (مثنی) از (اثنان) و (ثلاث) از (ثلاث) و  (رباع) از (اربع)، مانند: فَانکِحُوا مَا طالبَ لَکُم مِنَ النِّساءِ مَثنَی و ثُلاثَ و رُباعَ (نساء/4). عدل تحقیقی سبب غیر منصرف شدنِ وصف است.  2️عدل تقدیری: فرضی است که در برخی از اسم های علمِ غیرمنصرف  که غیر از این فرض، راهی برای توجیهِ غیر منصرف بودنشان وجود ندارد در نظر گرفته  می‌شود؛ مثل عُمَر و جُفَر      اوزان عدل برای عدل شش وزن ذکر شده است: 1-مَفعَل 2-فُعَل 3-فَعل 4-فُعال 5-فَعال 6-فَعَل.        منبع: عوامل القدم 

تعداد بازدید از این مطلب: 98
برچسب‌ها: عدل , عربی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


گستردگی زبان عربی

گستردگی زبان عربی

معناشناسی اسناد فعل به فاعل

حضور فاعل معنادار است و حذف آن از سوی متکلم بلیغ دال بر غرض

مثلا:

بچه ای که ظرف آبی را روی فرش می ریزد گاهی گوید:

آب ریخته شد

گاهی برای نشان دادن اعصبانیتش از والدین، گوید: آب را #من ریختم!

ذکر فاعل معنای کلام را دگرگون می کند!

هدی الله زیدا

هُدِی زید

اهتدی زید

در جمله اول فاعلیت هدایت مدّ نظر بوده است.

در جمله دوم وقوع آن مدّ نظر بوده است.(گاهی شخص خاص هم مد نظر است که بستگی به مقام دارد)

در جمله سوم قابلیت و فاعلیتِ شخص برای پذیرش مد نظر بوده است.

زیرا هدایت از جانب خداوند متعال برای همه آمده اما:

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید در شوره زار خس

امیر الکلام علیه السلام می فرمایند:

قد بُصّرتم إن ابصرتم و قد هُدیتم إن اهدتیتم و قد ٱسمِعتم إن استمعتم

فعل منسوب به مفعول شده است،یعنی هدایت واقع شده است و در فعل اهتدیتم فاعل، همان مفعول فعل مجهول است تا دلالت کند که هدایت پذیری مربوط به مخاطب است!

هدایت از سوی منبع هدایت آمده است،حال شما باید قدمی در هدایت پذیری بردارید.

(عن بعض المعاصرین مع تصرف)

 

تعداد بازدید از این مطلب: 132
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اسم های علم منصرف و غیر منصرف

اسمهای علم منصرف در قرآن کریم :

قریش ، لوط ، صالح ، یهود ، انجیل ، توراة ، شیطان ، مسیح ، روح القدس ، نوح ، عاد ، سبأ ، کعبه ، ودّ ، سواع ، نسر ( نام سه بت جاهلی ) هود ، محمد ، شعیب ، عزیز ، ابو لهب .


اسم های علم غیر منصرف :

قارون ، لقمان ، یثرب ، ابراهیم ، هارون ، فرعون ، مصر ، اسرائیل ، یونس ، ابلیس ، آدم ، مریم ، جبرئیل ، میکائیل ، داود ، بابل ، هاروت ، ماروت ، اسماعیل ، یعقوب ، اسحاق ، ثمود ، مدین ، یوسف ، جهنم ، یأجوج ،مأجوج ،سلیمان ، ادریس ، هامان ، رمضان ، یاسین ، یونس ، طالوت ، جالوت ، آذر ، الیاس ، الیسع ، أبابیل ، عمران ، إرَم ، ایوب ، أحمد ، یغوث ، یعوق ( نام دو بت جاهلی ) ، موسی ، عیسی ، یحیی ،
زکریا.

 

لبخند

تعداد بازدید از این مطلب: 191
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تحلیل ادبی «یا لثارات الحسین»

#سؤال

تحلیل ادبی "یا لَثاراتِ الْحسین" را بنویسید

#جواب

یا: حرف نداءٍ،مبنیٌّ علی السّکون،غیرُ عاملٍ
لَ: حرفُ استغاثةٍ مبنیٌّ علی الفتحة،عاملُ جرٍّ
قالَ ابنُ مالک فی ذلک:
اذا اسْتُغیثَ اسْمٌ منادیً خُفِضا
بِاللّامِ مفتوحاً ک:یا لَلْمرتضی
ثارات: جمعُ ثارَةٍ، و ثارَةٌ جمعُ ثائرٍ(اسمُ فاعلٍ:خونخواه) مِنْ" ثَأَرَ یَثْأَرُ ثَأْراً"(مهموز العین)؛
یقال:"ثَأَرَ زیدٌ الًقتیلَ"؛ (زید انتقام خون کشته شده را گرفت)
ف"ثاراتٌ" جمعُ الْجمعِ؛ مثلُ "ساداتٍ"(جمعُ سادَةٍ و هی جمعُ سائدٍ)، و مثلُ "قاداتٍ"(جمعُ
قادَةٍ و هی جمعُ قائد)، و فی زیارةِ الجامعة فی نعت الْاَئمّة علیهم السلام:
"قادَةُ الْاُمَم"
و ثاراتِ: مجرورٌ بِالکسرةِ، مضافٌ
الْحسینِ:مجرورٌ بِالکسرةِ اَیضاً مضافٌ الیه.
و معنی الْجملة بِالْفارسیّة:"ای خونخواهان حسین"(بر خیزید و خون کشندگانش را بر زمین بریزید)

تعداد بازدید از این مطلب: 207
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فرق عذب و عذاب

#فرق عذب و عذاب درحالیکه ریشه هر دو ماده «عذب» است.

مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِیداً ( اسراء / ۵۸ )


واژه عذاباً در آیه یادشده اسم مصدر است برای تعذیباً(اسم مصدر باب تفعیل بر وزن فَعال می آید، مثل سلام و تسلیم و کلام و تکلیم)، و عاملِ این مفعول مطلق مزبور هم اسم فاعلش می باشد یعنی مُعَذِّبُوها که دقیقا از جنس عذاباً است که گفتیم این عذاباً اسم مصدر است برای تعذیباً بنابراین، عذاباً ثلاثی مجرد نیست و ثلاثی مجردش عَذْب است که از منظر معنی بین عَذْب و عذاب تفاوت اساسی وجود دارد زیرا
عَذْب، گوارایی است اما عذاب، سلب گوارایی(یکی از معانی مهم باب تفعیل، سلب است، مثل "جَلَّدْتُ البعیرَ" یعنی سَلَبْتُ جِلْدَها؛"پوست شتر را کندم" و مثل"قَشَّرْتُ التُّفّاحَ" یعنی" پوست سیب
را کندم" و به شکنجه دادن و شکنجه از آن جهت تعذیب و عذاب گویند چون تعذیب و عذاب، گوارایی و خوشی و رفاه و راحتی را از آدم می گیرد و سلب می کند؛ پس تعذیب یعنی سلبُ الْعَذْبِ و العُذوبة)

تعداد بازدید از این مطلب: 403
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


عدد کسری و اعشاری در عربی

#عدد

در اعداد عربی مثلاً عدد کسری
۳۴۴ هشتصد و پنجاه و سوم چی میشه!؟

و عدد اعشاری ۱۳۳/۵۶۴ به عربی چی میشه!؟

#پاسخ

مورد اول «ثلاثمائة و اربع و اربعون علی ثمان مائة و ثلاث و خمسون».


مورد دوم «خمس مائة و اربعة و ستون فاصل مائة و ثلاثة و ثلاثون من الف».


حال بیان قاعده در اعداد کسری و اعشاری


اعداد کسری:

در این قسم از اعداد که متشکل از دو قسم است صورت و مخرج که در زبان عربی به آن بسط و مقام گفته می شود و کتابت آن به حروف به این شکل است که ابتداء بسط گفته و سپس با حرف جر «علی» مقام گفته می شود به عنوان نمونه برای کتابت 4/1 گفته میشود «واحد علی الاربعة» و قیاس در آن را به همین شکل در دیگر موارد لحاظ کنید.


اعداد اعشاری:

این قسم از اعداد نیز روش خاص خود را دارد، ابتداء عدد صحیح را اگر داشته باشد بیان میکنید و سپس ممیز که در زبان عربی به آن فاصله گفته می¬شود به کار میرود، و بعد از آن عدد اعشاری به مقیاسی که در دهم یا صدم و یا هزارم است با استفاده از حرف جر من به کار برده میشود به عنوان نمونه عدد 3.1 در زمان کتابت چنین بیان میشود: «ثلاثة و واحد من عشرة» و یا در بیان عدد 63.15 گفته میشود «ثلاثة و ستون و خمسة عشر من المائة» و به همین قیاس دیگر مثال ها را لحاظ کنید.

نکته گاهی از مواقع در بیان قرائت اعداد اعشار نیز چنین گفته می¬شود: «ثلاثة و ستون فاصل خمسة عشر» ویا «ثلاثة و ستون فاصل خمسة عشرمن المائة».

تعداد بازدید از این مطلب: 220
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تجزیه و ترکیب عبارت « و أما بعد »

#سؤال


تعبیر "و اَمّا بعدُ" را تحلیل کنید.

#جواب


واو در"و اَمّا بعدُ..." حرف عطف است که ما بعد را به ماقبل(که همان بَسْمله و حَمْدله باشد) پیوند می دهد...
و واژه "اَمّا" نیز اسم شرط است به معنی
"مَهْما"، که البته این اَمّا جانشین فعل شرط نیز هست و در اصل چنین بوده است "مَهْما یَکُنْ مِن شیئٍ" (هرچه پیش بیاید... این کار مثلا واقع می شود) که این گونه تعبیر شرطی، دلالت بر تحقق حتمی جواب می کند...
قال ابنُ مالک فی ذلک:
"اَمّا" کَ"مَهْما یَکُ مِنْ شیئٍ" و" فا"
لِتِلْوِ تِلْوِها وجوباً اُلِفا
یعنی "اَمّا" به منزله"مَهما..." است که از ادوات شرطیه است، از این رو به فای جوابیه نیاز دارد، که این فای جوابیه در تالیِ تالیِ "اَمّا"(مابعدِ مابعدِ اَمّا=مابعدِ دوم) می آید،
مثل"اَمّا علیٌّ فَقائمٌ"، و مثل همان ترکیب مورد سوال شما یعنی" اَمّا بعدُ فَقال..."


#سوال


چرا فای جوابیه بعد از مابعدِ اولِ
اَمّا نمی آید یعنی چرا نمی گویند مثلا:
"اَمّا فعلیٌّ قائمٌ"؟

#جواب:


چون همان طور که گفتیم این"اَمّا" جانشین فعل شرط است،از این رو باید بین اَمّا و حرف جواب فاصله باشد همان گونه که بین خودِ فعل شرط و بین فای جوابیه فاصله است.

و فاصله‌ بین "اَمّا" و حرف جوابیه ی فا یکی از چند امر زیر است:
مبتدا،خبر،مفعول،ظرف یا جار و مجرور،
جمله شرط و...(مثال ها و شواهد در کتب ادبی در دسترس است)
و واژه"بعدُ" ظرف است و محلاً منصوب است بنابر ظرفیت یعنی مفعول فیه، و متعلق است به خودِ همین"اَمّا"، زیرا
رنگ و صبغه فعلی دارد(توضیح داده شد که به جای فعل شرط نشسته است)
و اما این "بعدُ" لفظاً مبنی بر ضمه است، چون مضاف الیه آن حذف شده است و معنایش مورد نظر است یعنی "اَمّا بعدَ البَسْمَلةِ و الْحَمْدلةِ فَقال..."
واژه "بعد" که از جمله ظروف دائم الاضافة است،معمولاً مضاف الیه آن در کلام می آید مثل"جاء علیٌّ بعدَ العصرِ"
اما گاهی اوقات از اضافه قطع می شود و ۴حالت پیدا می کند که در ٣ حالت معرب است و در ١ حالت، مبنی که در این جا به همین حالتِ بنایی اش اشارت رفت و تفصیلش در آثار مفصل نحوی مانند مغنی اللبیب تعقیب شود...

تعداد بازدید از این مطلب: 221
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فاء فصیحه

#سوال
در آیه زیر فاء در فانفجرت چه نوع( فاء)ای هست؟؟؟

(فَاضْرِبْ بِعَصاکَ الحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ)


#پاسخ


فاء در اینجا اختلافی هست یا عاطفه هست و یا فاء جواب شرط برای فعل شرط محذوف.

فاء فصیحه :گاه فاء خبر از محذوف میده یعنی به ما میفهمونه یک چیز محذوف وجود داشته این فاء نزد برخی فاء فصیحه هست چون اِفصاح در لغت به معنای دلالت و اظهار هست.
پس اصل در فاء یا عاطفه هست یا فاء رابط(فاء جواب شرط) ولی برخی بهش فصیحه هم میگن.

در این جا شاهد مثال روی فاء فانفجرت هست که اینجا به ما میفهمونه یک محذوف وجود داشته.
حالا در اینکه محذوف چی بوده دو نظر مطرح است 
#توجه: مورد داخل پرانتز تقدیر عبارت هست

۱- إضرب بعصاک الحجر ( فإن ضربتَ بها ) فانفجرت

که اینجا فاء بر سر جواب شرط آمده که جمله شرط(فعل شرطش) محذوف هست. اینجا
إن: ادات شرط هست .
فإن ضربت بها:جمله شرط(فعل شرط)
فانفجرت منه... : جواب شرط

که فاء بر سر جواب شرط آمده و به ما میفهمونه که فعل شرط محذوف هست پس بهش میگن فاء فصیحه
و معناش اینجوری میشه: گفتیم عصایت را بر سنگ بزن( اگر عصایت را به سنگ بزنی) ، دوازده چشمه از آن میجوشد

۲- إضرب بعصاک الحجر ( فضَرَبَ بعصاه الحجر) فانفجرت منه ...
در اینجا فاء رو عاطفه گرفته که این فاء به ما میفهمونه معطوف علیه محذوف است .
یعنی در اینجا فانفجرت منه... معطوف هست ولی ضرب بعصاه الحجر که محذوف هست معطوف علیه آن هست . که اینجا فاء تعقیب بدون فاصله رو میرسونه

معناش اینجور میشه: گفتیم عصایت را بر سنگ بزن،( عصایش را بر سنگ زد ) پس دوازده چشمه از آن جوشید.


⬅ #خلاصه
فاء فصیحه فاءای هست که خبر از محذوف میده . حالا اینکه تو این مثال محذوف چیه دو نظر وجود داشت که یا محذوف فعل شرط محذوف هست که فاء میشه رابط (فاء جواب شرط) یا محذوف معطوف إلیه هست که فاء در اینصورت میشه عاطفه

تعداد بازدید از این مطلب: 222
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ترکیب تیتر و عناوین بحث

#سوال

⁉️(عطف الخبر علی الانشاء و بالعکس)
ترکیب این عبارت چیست!؟

✍ #پاسخ ????

این عبارت ابن هشام در باب چهارم مغنی اللبیب که تیتر و عنوان است،مانند هر تیتر و عنوانی دیگر معمولا دو ترکیب درست دارد که در پی می‌آید:
یکم.هذا عطفُ الخبر علی الانشاء و بالعکس.
که در این ترکیب،کلمه"هذا" در تقدیر است،و کلمه"عطفُ..." خبر آن است.
دوم.هُنا عطفُ الخبر علی الانشاء و بالعکس.
در این ترکیب،کلمه"هُنا" مقدر است به عنوانِ خبر مقدم،و "عطفُ..." هم مبتدای مؤخر است.

 

۴نکته:

 

۱- چون تیتر باید مختصر باشد،از این رو گزیر و گریزی از تقدیر نیست.
در عین حال،تیترها کلامی کامل محسوب می شوند چون" المقدّرُ لِعلةٍ کالْمذکور"؛
یعنی چیزی که از روی علت حذف شده است گویا مذکور است.
پس،آن پاسخی که برخی از دوستان دادند و گفتند عبارت"عطفُ الخبر علی الانشاء و بالعکس" کلام نیست،چون یصحُّ السّکوت نیست،کاملا نادرست است.

 

۲-ترکیب دوم یعنی تقدیر"هُنا"به عنوان خبر مقدم،در تیتر مورد سوال خصوصا و در تیترهای دیگر عموما،ارجحیت دارد بر ترکیب اول یعنی تقدیر"هذا" به عنوان مبتدا.
و وجه ارجحيت هم بر می گردد به لطافت معنایی؛زیرا اگر بگوییم مثلا"هذا عطفُ الخبر علی الانشاء..."؛(این عطف خبر بر انشاء است) چندان چنگی به دل نمی زند و لطفی ندارد‌؛برخلاف وقتی که بگوییم"هُنا عطفُ الخبر علی الانشاء..."؛
یعنی در این بخش از کتاب، مبحث عطف خبر بر انشاء مطرح است؛که چنان که ملاحظه می کنید این ترکیب سخت لطیف است و دلچسب...
و همین گونه است تمام تیترهایی که در کتاب های درسی از شرح لمعه گرفته تا کفایه،ترکیب دوم یعنی تقدیر"هُنا" به عنوان خبر،بهتر و لطیف تر است تا تقدیر
"هذا" به عنوان مبتدا.
۳- فرق"هذا" با"هُنا" چیست؟
چرا"هذا"مبتدا ترکیب می شود اما"هُنا" خبر؟

پاسخ:هرچند هذا و هُنا در اسم اشاره بودن با هم مشترک اند و شباهت دارند، اما چون "هذا" مستقل است می تواند مبتدا قرار گیرد چون مبتدا باید مستقل باشد،بر خلاف"هُنا" که چون ظرف است و ظرف هم مستقل نیست بل پیوسته وابسته است و نیاز به متعلق دارد از این رو نمی تواند مبتدا واقع شود بل می تواند خبر واقع شود چون در خبر،
استقلال شرط نیست(خبرِ مفرد مستقل است مثل"زیدٌ قائمٌ"، وخبر به صورت جمله نیز مستقل است مثل"زیدٌ یُحِبُّ الْعلمَ"، اما خبر به صورت شبه جمله یعنی ظرف و جار و مجرور،نامستقل است و وابسته،زیرا متعلق می خواهد و متعلق یعنی وابسته،مثل"زیدٌ فی الدّار"=زیدٌ کان فی الدّار،و مثل"هُنا زیدٌ"=کان هُنا زیدٌ)"

۴- تعبیر «بالعکس» در آن عبارت مورد سوال شما یعنی"عطفُ الْخبر علی الانشاء و بالعکس"عطف است بر مجموع جمله اول و تحلیل تعبیر"بالعکس" و تقدیر کلی و کامل عبارت مزبور با توجه به ارجحيت ترکیب دوم- که توضیحش گذشت- چنین است:

"هُنا عطفُ الخبر علی الانشاء و عطفُ الانشاء علی الخبر"
که ترکیب و ترتیب ادبی اش کاملا درست
است و بی اشکال.
????پس، تعبیر" بالعکس" به جهت مراعات جانب اختصار-که گفتیم اختصار خصوصا در تیتر سخت مطلوب است-به جای جمله ی معطوفِ محذوفِ مزبور آمده است و همانند یک جمله ترکیب می شود که ملاحظه کردید.

تعداد بازدید از این مطلب: 217
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


سخت ترین جمع ها در لغت عربی

أصعب الجموع في اللغة العربية:
١- طاووس: طَوَاوِيس.
٢- هُدْهُد: هَدَاهِد.
٣- عُقَابٌ: أَعْقُبٌ.
٤- غُرَابٌ: غِرْبَانٌ.
٥- جَرْوٌ: جِرَاءٌ.
٦- حِرْبَاءٌ: حَرَابيّ.
٧- دَاءٌ: أَدْوَاءٌ.
٨- مُخ: مِخَاخ - أَمخاخ - مِخَخَة.
٩- جَبين: أَجْبُن - أَجْبِنَة - جُبْن.
١٠- دُنــْـيَا: دُنىً.
١١- نَوَاةٌ: نَوىً.
١٢- مِطْرَقة: مَطَارِق.
١٣- دلو: دِلاء ـ دُلِيُّ.
١٤- إليّ: آلاء.
١٥- إِمبَرَاطُورٌ: أَبَاطِرَةٌ.
١٦- بُؤبُؤ: بَيابي.
١٧- ضَبَابٌ: أَضِبَّةٌ.
١٨- فِيلٌ: فِيَلَةٌ.
١٩- اُمرُؤٌ: رِجَالٌ.
٢٠- اِمـْرَأَةٌ: نَسَاءٌ ونِسْوْةٌ.
٢١- عَنْدَلِيبٌ: عَنَادِلُ. ممنوع من الصرف لا ينون.
٢٢- أَخْطُبُوطٌ: أَخَاطِبُ. ممنوع من الصرف.
٢٣- سَفَرْجَلٌ: سَفَارِجُ. ممنوع من الصرف.
٢٤- عَنـْكَبُوتٌ: عَنَاكِبُ. ممنوع من الصرف.
٢٥- فِرْدَوْسٌ: فَرَادِيسُ. ممنوع من الصرف.
٢٦- عَرْقَلَةُ: عَراقِيلُ. ممنوع من الصرف.
٢٧- يَاقُوتٌ: يَوَاقِيتُ. ممنوع من الصرف.
٢٨- لُؤْلُؤٌ: لَآلِئُ. ممنوع من الصرف.
٢٩- كَوْثَرٌ: كَوَاثِرُ. ممنوع من الصرف.
٣٠- رهط: أرْهط ـ أراهيط.
٣١- خَليل: أخلاء ـ خلان.
٣٢- خل: أخلال.
٣٣- خُلل: خِلال.
٣٤ ــ كُفء: أكْفَاء ـ أكْفِياء.
٣٥- كفيف: أكِفَّاء.
٣٦- صَاع: أَصْوُعٌ.
٣٧- باطل: أباطيل.
٣٨- نهار: أنهُر ـ نُهُر.
٣٩- غضنفر: غضافر.
٤٠- قِنطار: قناطير.
٤١- رغيف: رُغفان.
٤٢- كروان: كَرَاوِين.
٤٣- هواء: أهوية.
٤٤- خازن: خَزَنة.
٤٥- عقال: عُقل.
٤٦- هرة: هرر.
٤٧- سائح: سُيّّاح.
٤٨- مضمار: مضامير.
٤٩- بلعوم: بلاعيم.
٥٠- سَيِّد: سَادةٍ ـ جمع الجمع: ساداتٍ.
٥١- سكر: سكر هي جمع تكسير مفردها: سكرة.
٥٢- الجُؤْجُؤُ: ”الصدر“ : الجآجِئُ.
٥٣- وَحي: وُحِيُّ.

تعداد بازدید از این مطلب: 203
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود